اینجا کسی است پنهان!

همچون خیال در دل...

جهت تقویت روحیه :)

+ بشنویم :)

 

 

 

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

یا رفیق من لا رفیق له

پروردگارا...

تو نیکوکاری و ما بدکارانیم، به زیبایی آنچه نزد توست از زشتی آنچه پیش ماست درگذر، پروردگارا، کدام جهلی است که جود تو گنجایش آن را نداشته باشد و کدام زمان، طولانی‌تر از مهلت دادن توست، در کنار نعمت‌هایت ارزش اعمال ما چیست؟ چگونه اعمال خود را بسیار انگاریم تا با آن‌ها با کرمت برابری کنیم؟ 

 

 

از دعای ابوحمزه ثمالی

۰ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

عدالت می‌میرد و ظلم و مکر می‌ماند...

آن‌ها سه تن‌اند که می‌میرند. یکی برای ظلمش، یکی برای مکرش و یکی برای عدالتش. ولی نه، حالا پس از قرن‌ها می‌دانیم واقعا چه شد. در عمل، ظالم و مکار جان به در بردند و تنها سوّمی بود که فرقش شکافت. بلی؛ عدالت می‌میرد و ظلم و مکر می‌ماند. این شروع خوبی است؟

 

 


از نمایشنامه مجلس ضربت زدن نوشته بهرام بیضایی

۳ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

پنت هوس

معمولا بعد از شنیدن کلمه پنت هوس ، ذهن میره به سمت آخرین طبقه برج ها که مختص افراد متمول جامعه و آقازاده هاست. با ویوی عالی و متراژ بالا و خلاصه هرچه خوبان همه دارند او یکجا دارد :)  اما در حقیقت این واژه ریشه در چه و در کجا دارد؟ 

 

خیلی سال پیش که در اروپا آپارتمان سازی رونق گرفته بود ، طبقه آخر آپارتمان ها یا اصطلاحا زیرشیروانی ها، به دلیل کمبود امکانات، تاسیسات و سرویس بهداشتی و حمام نداشت. و همین موضوع باعث شده بود که این فضا ها در اختیار قشر ضعیف تر جامعه قرار بگیره. از طرفی بخشی از این قشر ضعیف  رو نقاش ها تشکیل می دادند. هر چند که این خانه ها تاسیسات نداشتند اما به دلیل ارتفاع آپارتمان ها، دید و منظر جذاب تر و مناسب تری داشتند. به تدریج و با گذر زمان، نام نقاش ها روی این خانه ها ماندگار شد و پنت هوس نام گرفت.

 

بعد ها با گسترش تکنولوژی به این خانه ها، تاسیسات و سرویس بهداشتی و حمام الحاق شد.  از این پس این خانه ها به دلیل منظر بهتری که داشت بیشتر مورد توجه اقشار دارا و متمول جامعه قرار گرفت و رفته رفته نقاش ها جای خود را به آن ها دادند.

 

و امروزه دیگه کمتر کسی میتونه توی این خونه ها زندگی کنه!! 

 

 

 

پ ن: ما در روزمره مون از کلمات بسیاری استفاده می کنیم که معناشون در گذر زمان تغییر کرده و گاها مثل این واژه معنا و مفهوم متضادی گرفته. و این خیلی جالبه!! اینکه گاها کلمات هم با گذر زمان و تاثیراتی که از رویداد ها می گیرن دگرگون میشن و تغییر میکنن.

ما که آدمیزادیم!!!

۳ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

چَشمِ تو...

+ بشنویم :)

 

 

 

 

در دو چَشمِ تو نشستم 

به تماشایِ خودم

 

که مگر حالِ مرا

چَشمِ تو تصویر کند

 

سید تقی سیدی

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت...

بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم 

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

 

در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

 

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت خود خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

 

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فروریخته در آب 

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ 

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آید، تو به من گفتی 

« از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب، آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از شهر سفر کن!»

 

با تو گفتم « حذر از عشق؟ ندانم

سفر از پیش تو؟  هرگز نتوانم

نتوانم

 

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد 

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم...»

 

باز گفتم که «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم »

 

اشکی از شاخه فروریخت

مرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت...

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشف تو خندید!

 

یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم، نرمیدم

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

نه گرفتی دیگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

بی تو اما،  به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

 

 

فریدون مشیری

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

من خود بلای خویشم... از خود کجاگریزم؟!

 

پ ن: کوچه پس کوچه های پشت بازار کرمان 

پ ن 2: شاید کمی دلتنگ...

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

اندر احوالات کلاس های مجازی

یک. سیستم طراحی کردن که استاد بتونه فایل، عکس، ویدیو و یا هر چیزی رو باز کنه و تصویری به دانشجو آموزش بده. بعد استاد از این آپشن استفاده نمیکنه و جداگانه ویدیو ضبط می کنه و توی گروه واتس اپ می فرسته. بهش میگیم استاد یا رو سیستم تصویری درس بده یا فایل های تصویری رو تو واتس اپ بفرست که کلا نیایم تو سیستم. میگه نه من هر دو روش رو انجام میدم چون سیستم حضور غیاب داره. شما هم دوبار بشنوید بیشتر یاد میگیرید. میگیم استاد داری میگی لوله فلان این شکلی تو دیوار آجری قرار میگیره عایق ها اینجان و... خب من تا نبینم که نمی فهمم چی میگی که حالا دوباره و سه بارش یادگیری رو افزایش بده. میگه جلسه آینده کلاس ساعت 12:30پنجشنبه !!!!!

دو. از صحبت های استاد متوجه شدیم ایشون این درس رو با یه دانشگاه دیگر هم داره، و همزمان این دو کلاس رو برگزار می کنه تا نخواد دوبار یه مطلب رو تکرار کنه!!! بعد از منِ دانشجو توقع داره دوبار به حرفاش گوش بدم تازه یه بارش هم نمی فهمم چی میگه :llll

سه. بیست دقیقه است صداش قطع شده، هر چی تو سیستم و تو واتس اپ می گیم استاد صدات قطعه توجهی نمی کنه و در نهایت آخر کلاس میگه " خب من که این فایل ها رو براتون می فرستم انقدر نگید صدا قطعه" !!!! ما هیچ ما نگاه :llll

چهار. استاد دیگری، با تصویر آموزش میده و خوب هم آموزش میده همه دانشجو ها راضی، در حین کلاس 60 بار سیستم قطع میشه :lll

پنج. حالا ما اینترنت داریم کلاسا رو با کمترین کیفیت ممکن شرکت می کنیم، در نهایت هم یه جوری امتحان میدیم و ترم ماس مالی میشه؛ اون بنده خدایی که وسع خرید بسته اینترنتی نداره اون بنده خدایی که اصلا گوشی هوشمند نداره که کلاسارو شرکت کنه چه گناهی کرده؟ بعد دم از عدالت هم میزنن... خب این کلاس های مجازی نقض عدالت آموزشیه... اَه

 

التماس عمل!!!

چقدر حرف؟ یکمم عمل کنیم... 

 

پ ن: فشار قرنطینه رو با این سطح پایین از عملکردتون در کنترل بحران بیشتر نکنید!!

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

به بهانه تولد آل پاچینو [با تاخیر البته]

 

وقتی که اومدم اینجا یه جمله ای شنیدم «مهد و گهواره رهبران» 

خب وقتی که پایه ای بشکنه اون گهواره و مهدتون می افته و به دنبالش هرچیزی که در اون هست سقوط می کنه.

و در واقع این سقوط کرده!

ای سازنده مردان! ای آفریننده ی رهبران!

مواظب باشید که چه رهبرانی رو در اینجا پرورش می دید.

 

اون هرگز خودش رو نمیفروشه تا بتونه آینده ای برای خودش بخره

باید بدونید دوستان که به این میگن: ثبات، شجاعت

و این چیزیه که رهبران ازش ساخته می شن.

 

من در زندگی ام به دوراهی برخوردم اما همیشه راه درست رو می دونستم

بدون استثنا می دونستم چیه اما هیچ وقت انتخابش نکردم. 

میدونید چرا؟ 

برای اینکه خیلی سخت بود!!!

 

 

از فیلم Scent of A Woman 

 

پ ن: حقیقت هایی که در تمام جوامع نادیده گرفته می شن!

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

کرونا مفهوم خانه را به ما بازگردانده است

آنچه اکنون تقریباً برایمان مسلم شده این است که موضوع قرنطینه و بحران کرونا به‌رغم همهٔ مشکلات، دستاوردی بزرگ داشته است؛ اینکه «کرونا مفهوم خانه را به ما بازگردانده است.» این روزها بسیار این قول هایدگر را به یاد می‌آورم که می‌گفت: «انسان معاصر بی‌خانمان شده». واقعاً هم تصور می‌کنم که خانه چند ‌دهه‌ای بود که به نازل‌ترین مراتب کارکردی‌اش تقلیل یافته بود. ما از صبح تا شب را خارج از خانه سپری می‌کردیم و توقعمان از خانه جایی بود که بتوانیم در آن بخوابیم؛ این یعنی شأن خانه به خوابگاه تنزل یافته بود. خانه، ماشینی برای پاسخگویی به نازل‌ترین نیازهای زندگی ما شده بود و در بهترین حالت «آسایش» ما را برمی‌آورد. اما کرونا دوباره خانه را تبدیل به «مأمن» کرده است؛ یعنی جایی که پناهگاه ماست و برایمان آرامش به ارمغان می‌آورد. «آرامش»ی که دهه‌ها بود در زمرهٔ مأموریت‌های خانه نبود، دوباره به آن برگشته است. همه به خانه‌هایشان پناه برده‌اند و خانه‌‌ امن‌ترین جای این عالم شده است؛ مگر معنای واقعی «مسکن» جز این است؟! مسکن یعنی محل قرار و آرام. خوب که تأمل کنیم متوجه می‌شویم کرونا با بیدار کردن «تقاضای سکنی گزیدن» درون ما، خانه را به جایگاه اصیل‌اش بازگرداند؛ جایگاهی که مدت‌ها از آن دور افتاده بود. این دستاوردی بسیار مهم است. ‌

حالا خوب می‌فهمیم که اگر طراحی خانه‌های ما دهه‌ها بود که دیگر پاسخی به تقاضای آرامش نمی‌داد، تقصیر معماری نبود، بلکه بیشتر از آن رو بود که ما تمنای «سکنی گزیدن» نداشتیم. حالا که کرونا احساس تشنگی نسبت به امنیت و آرامش را در یکایک ما برانگیخته، می‌توانیم انتظار داشته باشیم که خانه‌های ما نیز به‌تدریج برآورنده این تشنگی شوند. {...} واقعیت این است که خانه‌های ما در وضعیت فعلی فی‌نفسه امن نیست؛ یعنی سازندگان این خانه‌ها در زمان طراحی و ساخت، این مأموریت را در نظر نگرفته‌ بودند. حالا این ماییم که تقاضای امنیت داریم و همین تقاضا لاجرم تغییراتی را در پی خواهد داشت؛ این معنایی است که صورت را تحت تأثیر قرار می‌دهد، تا عاقبت بتواند صورتی متناسب با خود بیابد. 

 

 

 

نوشته سید محمد بهشتی در روزنامه همشهری

 

پ ن : یه چند روزی، هی کلمه ها تو ذهنم بود که در مورد این موضوع بنویسم که امروز دیدم آقای بهشتی با این نوشته اش خیلی خوب حق مطلب رو ادا کرده :)

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
الهی!
مرا از دنیا هرچه قسمت کرده ای
به دشمنان خود ده
و هر چه از آخرت قسمت کرده ای
به دوستان خود ده

که مرا تو بسی...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان