اینجا کسی است پنهان!

همچون خیال در دل...

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت...

بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم 

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

 

در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

 

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت خود خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

 

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فروریخته در آب 

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ 

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آید، تو به من گفتی 

« از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب، آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از شهر سفر کن!»

 

با تو گفتم « حذر از عشق؟ ندانم

سفر از پیش تو؟  هرگز نتوانم

نتوانم

 

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد 

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم...»

 

باز گفتم که «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم »

 

اشکی از شاخه فروریخت

مرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت...

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشف تو خندید!

 

یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم، نرمیدم

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

نه گرفتی دیگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

بی تو اما،  به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

 

 

فریدون مشیری

۳ موافق ۰ مخالف

:ـ(

چقد قشنگ بود...!!

خیلی :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
الهی!
مرا از دنیا هرچه قسمت کرده ای
به دشمنان خود ده
و هر چه از آخرت قسمت کرده ای
به دوستان خود ده

که مرا تو بسی...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان