اینجا کسی است پنهان!

همچون خیال در دل...

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود...

ما ملتی هستیم درد آشنا؛ اما نه به درد، تن سپرده و خو کرده.
حکایت، همان حکایت قدیمی پرنده است و قفس؛ پرنده‌ی بسیار آشنا با قفس؛ اما نه معتاد به قفس، و نه شوکت باغ از یاد برده، و نه تن به دیواره‌ی قفس کوبیدن را دمی فرونهاده؛ گرچه در لحظه‌هایی چنین می‌نماید که خستگی، به نشستن و آب از آبدان قفس نوشیدن و ارزن از دانه‌دان قفس برچیدن را برجنگیدن به خاطر آزادی ترجیح داده است؛ اما ما ملتی هستیم با هشیاری‌های تاریخی شگفت انگیز، و به همین سبب، آن دانه برچیدن‌ها و سر در آبدان فرو بردن‌ها نیز تصویری‌ست نه عین واقع، که غفلت پرنده باز کهنه کار را می‌طلبد نه آب و دانه‌ی بیشتر را در پناه رفاه قفس...

 

از مقدمه‌ی کتاب درحد توانستن نادر ابراهیمی

 

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

ز غوغای جهان فارغ...

پاییزِ امسال، آشوبِ و آروم

 

برف 30 آبان

 

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

شاید فراموشی... شاید ظلم!

تو خیال می کنی چرا ما در اینجا ماندگار شده ایم؟ ما را، یا تبعید کرده اند، یا برای جنگ با افغانها، ترکمنها و تاتارها به این سر مملکت کشانده اند. ما همیشه شمشیر و سپر این سرزمین بوده ایم. سینه ما آشنای گلوله بوده،اما تا همان وقتی به کار بوده ایم که جانمان را بدهیم و خونمان را نثار کنیم. بعدش که حکومت سوار می شده، دیگر ما فراموش می شده ایم و باز باید به جنگ با خودمان و مشکل هایمان بر می گشته ایم.

 

از کتاب کلیدر - نوشته محمود دولت آبادی 

 

پ ن: شبیه حالِ این روزها

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

روشن فکر تو خالی!

یادم است چند وقت پیش یکی از بلاگر ها نوشته بود گیاهی داشته که چند روزی فراموش کرده است به آن رسیدگی کند اما آن گیاه همچنان شاداب و سبز بوده است و او از این بابت خوشحال بوده تا یک روز میبیند گیاهش از بین رفته و دیگر گیاه نمی شود و به این فکر کرده بود که با وجود عدم رسیدگی تا مدتی سبز و زنده ماند اما از درون پوک و خالی شده بوده آن گیاه.

 

داشتم به این فکر می کردم که افکار آدمی درست شبیه یک گیاه است. اگر به آن رسیدگی نشود، اگر غذای خوب بهش نرسد، اگر تشنه بماند، اگر هرس نشود هرز هایش و صد ها اگر دیگر... فکر آدمی هم مثل همان گیاه از درون پوک می شود و خالی هر چند که از برون خیلی روشن به نظر برسد...
۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

ماه همیشه پشت ابر نمی ماند..

بعضی آدم ها درست مثل سکه هاى ناسالم اند. از همان هایی که احتمال رو آمدن شان خیلی کم است اما... بالاخره روزی رو میشود چهره حقیقی شان...

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

خوب است و عمری خوب میماند..

همیشه فکر می کردم فکر کردن به گذشته کار بیهوده ایه. یه جورایی وقت تلف کردنه. و سعی می کردم خودمو از این عادت، که بد می دونستمش، دور کنم. کار سختی بودو اما تا حدودی تونستم به چیزی که میخوام برسم. اما به مرور زمان بهم ثابت شد که گذشته هویت آدمه. گذشته که نباشه آدم یه چیزی تو زندگی کم داره. خیلی وقتا به این فکر می کنم که اگه آلزایمر بگیرم چی میشه؟ اگه ندونم کی ام و از کجا اومدم می تونم به سادگی الانم زندگی کنم؟ امروز به جواب سوالم رسیدم؛ زمان که بگذره تنها چیزی که برای آدم میمونه همین خاطره هاست.خاطره هایی که اگه ثبت شون نکنیم محو میشن و دور...

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

چیزی که امروز یاد گرفتم:)

برای رسیدن به هدف و موفقیت، به مسیر فکر کنیم نه به موانع!

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

چرا در کرمان با وجود اقلیم گرم و خشک گودال باغچه نداریم؟

برای پاسخ به این سوال یه تعریف ساده از گودال باغچه میکنم؛

گودال باغچه فضایی در میانه حیاط مرکزی است که یک طبقه در داخل زمین فرو رفته است. به عبارتی گودال باغچه حیاطی  عمیق در میانه توده ساختمان است که علاوه بر تأمین نور و تهویه امکان تماس جداره های فضاهای اطراف را با توده زمین میسر می نماید.
و نکته ای که در مورد گودال باغچه حائز اهمییتِ اینه که با فرو رفتن در زمین برای تعدیل هوای گرم و خشک استفاده می شده و حتی از پوشش های گیاهی و ایجاد حوض هم برای تشدید این داستان استفاده می شده. و در نهایت خیلی خودمونی میشه گفت در دل اقلیم گرم خشک یه اقلیم معتدل درست می کردن.
 
خب حالا برگردیم به سوالمون؛ اینکه چرا با وجود اینکه کرمان هم جزء اقلیم گرم و خشک محسوب میشه اما در این شهر اثری از گودال باغچه ها نیست؟
در کرمان نه تنها اختلاف دمای شب و روز بسیار زیاده بلکه اختلاف دما در روز در آفتاب و در سایه هم بسیار زیاده. به طوری که در فصل های پاییز و زمستان، اگر در آفتاب این شهر بایستید گرما رو خیلی زیاد حس میکنید وگاهی حتی اذیت میشید و در همون لحظه اگر به سایه برید به شدت سردتون خواهد شد. و این موضوع باعث شده که ما در کرمان گودال باغچه ای نداشته باشیم. در حقیقت حفر زمین برای ساخت گودال باغچه نه تنها اقلیم معتدلی ایجاد نمیکنه که اقلیم چندبرابر سرد تری رو می سازه که باعث سلب آسایش ساکنین میشه.
 
 
پ ن: از نمونه های معروف گودال باغچه میشه به مدرسه آقابزرگ کاشان، خانه پیرنیا در نائین و خانه لاری ها در یزد اشاره کرد.
۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

غم خود را بگویم با دل خویش ... چه معصومانه غربت را فریبم

دغدغه های هرکس از جنس خودش است. منحصر به فرد است.. نمیتوانی بگویی مشکلات او مشکل نیست.. در تربیت و محیط زندگی او مشکلی که از نظر تو کوچک است از نظر او بزرگ است... برای همین است که نمیشود آدم ها را قضاوت کرد... برای همین است که آدم هایی که قضاوت می شوند رنج میبرند... همه مان از قضاوت شدن رنج می بریم.. 

 

تنهایی، غربت، شادی، غم و.. خیلی از واژه هایی که شبانه روز با آنها زندگی می کنیم.. برای هرکداممان تعریف متفاوتی دارند... 

تنهایی کسی را کم نشماریم

غربت کسی را به سخره نگیریم

شادی و غم کسی را با شادی و غم های خودمان مقایسه نکنیم

 

به امید روزی که پیش از قضاوت کردن زندگی را از نگاه دیگران ببینیم...

و به امید روزی که قضاوت نکنیم...

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

گور پدر دنیا! مشغول خودم بودم :/

اسیر خستگی این روز ها شده ام. خستگی مثل یک وزنه سنگین روی دوش هایم سنگینی می کند. و من نمی دانم تا کجا باید آن را به دوش بکشم. نمی دانم مقصد کجاست. بلاتکلیفی امانم را بریده. می خواهم همین جا خستگی را زمین بگذارم و نفسی تازه کنم اما چیزی مانع می شود که نمیدانم چیست. روز های سختی را سپری می کنم. پر از کسالتم پر از رخوت.. دلم کمی کار می خواهد. دلم خستگی هم می خواهد ولی خستگی بعد از کار نه خستگی ناشی از بیکاری. همیشه در زندگی ام مشغله های زیادی داشته ام. حالا هم در مکان دیگری اگر می بودم حتما داشتم. اما اینجا زمان و مکان درست نیست. تغییرش هم نمیتوانم بدهم. ینی شاید می توانستم ولی حالا دیگر دیر شده. کم گذاشتم برای این لحظه های خودم. و حالا دارم تاوان می دهم. شاید مسخره باشد و بگویی بیکاری که تاوان نیست. اما هست. همه مان تاوان می دهیم. تاوان کم کاری های خودمان. تاوان برنامه های نداشته مان. تاوان وقت های بیهوده تلف کرده مان. البته کوتاهی از خانواده و جامعه و ... هم هست اما نود درصد تقصیر از خودمان است. 

این ها را دارم می نویسم تا خودم را شکنجه دهم. تا یادم بماند و تکرارش نکنم. 
و هی آن وسط ها فکری مثل خوره افتاده به جانم که خودم را قانع کردم، خدا را هم می توانم بابت ثانیه هایی که می توانستم مفید باشم و به دلیل سهل انگاری خودم از دستشان دادم، قانع کنم؟ 
۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
الهی!
مرا از دنیا هرچه قسمت کرده ای
به دشمنان خود ده
و هر چه از آخرت قسمت کرده ای
به دوستان خود ده

که مرا تو بسی...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان