اینجا کسی است پنهان!

همچون خیال در دل...

اندر احوالات کلاس های مجازی

یک. سیستم طراحی کردن که استاد بتونه فایل، عکس، ویدیو و یا هر چیزی رو باز کنه و تصویری به دانشجو آموزش بده. بعد استاد از این آپشن استفاده نمیکنه و جداگانه ویدیو ضبط می کنه و توی گروه واتس اپ می فرسته. بهش میگیم استاد یا رو سیستم تصویری درس بده یا فایل های تصویری رو تو واتس اپ بفرست که کلا نیایم تو سیستم. میگه نه من هر دو روش رو انجام میدم چون سیستم حضور غیاب داره. شما هم دوبار بشنوید بیشتر یاد میگیرید. میگیم استاد داری میگی لوله فلان این شکلی تو دیوار آجری قرار میگیره عایق ها اینجان و... خب من تا نبینم که نمی فهمم چی میگی که حالا دوباره و سه بارش یادگیری رو افزایش بده. میگه جلسه آینده کلاس ساعت 12:30پنجشنبه !!!!!

دو. از صحبت های استاد متوجه شدیم ایشون این درس رو با یه دانشگاه دیگر هم داره، و همزمان این دو کلاس رو برگزار می کنه تا نخواد دوبار یه مطلب رو تکرار کنه!!! بعد از منِ دانشجو توقع داره دوبار به حرفاش گوش بدم تازه یه بارش هم نمی فهمم چی میگه :llll

سه. بیست دقیقه است صداش قطع شده، هر چی تو سیستم و تو واتس اپ می گیم استاد صدات قطعه توجهی نمی کنه و در نهایت آخر کلاس میگه " خب من که این فایل ها رو براتون می فرستم انقدر نگید صدا قطعه" !!!! ما هیچ ما نگاه :llll

چهار. استاد دیگری، با تصویر آموزش میده و خوب هم آموزش میده همه دانشجو ها راضی، در حین کلاس 60 بار سیستم قطع میشه :lll

پنج. حالا ما اینترنت داریم کلاسا رو با کمترین کیفیت ممکن شرکت می کنیم، در نهایت هم یه جوری امتحان میدیم و ترم ماس مالی میشه؛ اون بنده خدایی که وسع خرید بسته اینترنتی نداره اون بنده خدایی که اصلا گوشی هوشمند نداره که کلاسارو شرکت کنه چه گناهی کرده؟ بعد دم از عدالت هم میزنن... خب این کلاس های مجازی نقض عدالت آموزشیه... اَه

 

التماس عمل!!!

چقدر حرف؟ یکمم عمل کنیم... 

 

پ ن: فشار قرنطینه رو با این سطح پایین از عملکردتون در کنترل بحران بیشتر نکنید!!

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

به بهانه تولد آل پاچینو [با تاخیر البته]

 

وقتی که اومدم اینجا یه جمله ای شنیدم «مهد و گهواره رهبران» 

خب وقتی که پایه ای بشکنه اون گهواره و مهدتون می افته و به دنبالش هرچیزی که در اون هست سقوط می کنه.

و در واقع این سقوط کرده!

ای سازنده مردان! ای آفریننده ی رهبران!

مواظب باشید که چه رهبرانی رو در اینجا پرورش می دید.

 

اون هرگز خودش رو نمیفروشه تا بتونه آینده ای برای خودش بخره

باید بدونید دوستان که به این میگن: ثبات، شجاعت

و این چیزیه که رهبران ازش ساخته می شن.

 

من در زندگی ام به دوراهی برخوردم اما همیشه راه درست رو می دونستم

بدون استثنا می دونستم چیه اما هیچ وقت انتخابش نکردم. 

میدونید چرا؟ 

برای اینکه خیلی سخت بود!!!

 

 

از فیلم Scent of A Woman 

 

پ ن: حقیقت هایی که در تمام جوامع نادیده گرفته می شن!

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

کرونا مفهوم خانه را به ما بازگردانده است

آنچه اکنون تقریباً برایمان مسلم شده این است که موضوع قرنطینه و بحران کرونا به‌رغم همهٔ مشکلات، دستاوردی بزرگ داشته است؛ اینکه «کرونا مفهوم خانه را به ما بازگردانده است.» این روزها بسیار این قول هایدگر را به یاد می‌آورم که می‌گفت: «انسان معاصر بی‌خانمان شده». واقعاً هم تصور می‌کنم که خانه چند ‌دهه‌ای بود که به نازل‌ترین مراتب کارکردی‌اش تقلیل یافته بود. ما از صبح تا شب را خارج از خانه سپری می‌کردیم و توقعمان از خانه جایی بود که بتوانیم در آن بخوابیم؛ این یعنی شأن خانه به خوابگاه تنزل یافته بود. خانه، ماشینی برای پاسخگویی به نازل‌ترین نیازهای زندگی ما شده بود و در بهترین حالت «آسایش» ما را برمی‌آورد. اما کرونا دوباره خانه را تبدیل به «مأمن» کرده است؛ یعنی جایی که پناهگاه ماست و برایمان آرامش به ارمغان می‌آورد. «آرامش»ی که دهه‌ها بود در زمرهٔ مأموریت‌های خانه نبود، دوباره به آن برگشته است. همه به خانه‌هایشان پناه برده‌اند و خانه‌‌ امن‌ترین جای این عالم شده است؛ مگر معنای واقعی «مسکن» جز این است؟! مسکن یعنی محل قرار و آرام. خوب که تأمل کنیم متوجه می‌شویم کرونا با بیدار کردن «تقاضای سکنی گزیدن» درون ما، خانه را به جایگاه اصیل‌اش بازگرداند؛ جایگاهی که مدت‌ها از آن دور افتاده بود. این دستاوردی بسیار مهم است. ‌

حالا خوب می‌فهمیم که اگر طراحی خانه‌های ما دهه‌ها بود که دیگر پاسخی به تقاضای آرامش نمی‌داد، تقصیر معماری نبود، بلکه بیشتر از آن رو بود که ما تمنای «سکنی گزیدن» نداشتیم. حالا که کرونا احساس تشنگی نسبت به امنیت و آرامش را در یکایک ما برانگیخته، می‌توانیم انتظار داشته باشیم که خانه‌های ما نیز به‌تدریج برآورنده این تشنگی شوند. {...} واقعیت این است که خانه‌های ما در وضعیت فعلی فی‌نفسه امن نیست؛ یعنی سازندگان این خانه‌ها در زمان طراحی و ساخت، این مأموریت را در نظر نگرفته‌ بودند. حالا این ماییم که تقاضای امنیت داریم و همین تقاضا لاجرم تغییراتی را در پی خواهد داشت؛ این معنایی است که صورت را تحت تأثیر قرار می‌دهد، تا عاقبت بتواند صورتی متناسب با خود بیابد. 

 

 

 

نوشته سید محمد بهشتی در روزنامه همشهری

 

پ ن : یه چند روزی، هی کلمه ها تو ذهنم بود که در مورد این موضوع بنویسم که امروز دیدم آقای بهشتی با این نوشته اش خیلی خوب حق مطلب رو ادا کرده :)

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد

 

 

از کتاب امشب کنار غزل های من بخواب نوشته افشین یداللّهی

 

پ ن: همیشه دوست داشتم کتاب ها و شعر هایی که دوست دارم رو با صدای خودم منتشر کنم؛ نمیدونم چقدر استعداد، صدا و هنرش رو دارم ولی خب دوست دارم یاد بگیرم حداقل... اگر با شنیدنش خاطرتون آزرده شد منو ببخشید.. 

 

پ ن2: با نظر هاتون خوشحالم می کنید :)) ممنونم.

۴ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

رسالت علم چیست؟

قبل از هر کاری، علم باید انسان را می شناخت و زندگی انسان را معنی می کرد، و بعد متناسب با نیاز انسان و متناسب با رسالتی که انسان در زندگی اینجائیش دارد، دست به تمدن و دست به کشفیات و اختراعات و صنعت می زد. اما انسان را هیچ نشناخته و هیچ معنایی برای زندگی انسانِ روی زمین نداده، همواره دارد ساختمان می سازد بدون اینکه بشناسد این کسی که آنجا -در این ساختمان- زندگی می کند چه احتیاجات واقعی و اصیلی دارد. دیدیم که همیشه از این ساختمان صحبت می کند که مدرن تر از ساختمان پیش است و کامل تر از ساختمان پیش است - و درست هم هست- اما اگر بپرسیم آن کسی که می خواهد در اینجا زندگی کند چه جور آدمی است؟ می گوید: به من مربوط نیست، به حکمت الهی قدیم مربوط است که در این باره ها صحبت می کردند، آن هم که به نتیجه نرسید پس هیچی ولش کنیم! پس این تمدن را برای کی می سازیم؟ قبل از اینکه تمدن بسازیم، قبل از این که روش علمی را تعیین کنیم، و قبل از اینکه رسالتی برای علم و فلسفه تعیین کنیم، قبلا باید همه نیروهایمان متمرکز این معنا بشود که انسان چه موجودی است و چه خصوصیاتی دارد و چه نیازهای اصیلی دارد و چه ابعاد متنوعی دارد، و بعد براساس این شناخت زندگی اش را برنامه ریزی کنیم و براساس این شناخت تمدن را بسازیم و براساس این شناخت رسالت علم را تعیین کنیم.

 

 

از کتاب علی(ع) نوشته علی شریعتی 

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

به بهانه روز سعدی :)

 

 

 

از فیلم شب های روشن

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

بارون که میباره...

+ بشنویم از دنیا :)

 

 

 

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

پنداری عاشق شده ام :)

- مش قاسم! آدم چطور می فهمد که عاشق شده است؟

+ واللّه، بابام جان... دروغ چرا؟... اونکه ما دیدیم اینجوری است که وقتی خاطر یکی را می خواهی.. آن وقتی که نمی بینیش توی دلت پنداری یخ می بنده... وقتی می بینیش یک هُرمی توی دلت بلند میشه، پنداری تنور نانوایی را روشن کردند... همه چیز دنیا را، همه مال و منال دنیا را برای او می خواهی، پنداری حاتم طایی شدی... خلاصه آرام نمی گیری..

 

 

از کتاب دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشکزاد

 

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

احساسات را جدی بگیریم!

توی این سال ها خیلی برام پیش اومده که دو تا از دوستام با هم بحث و دعوا داشته باشن و هر کس به اندازه سهم خودش از من توقع داره طرف اونو بگیرم. ولی من همیشه حرفم این بوده که من با هر دو طرف دوستم و این مسئله رو باید بین خودشون حل کنند. هرچند که همیشه حرف دو طرف رو شنیدم و گاهی پیش خودم قضاوت شون کردم اما خب سعی کردم تاثیری در روابط م باهاشون ایجاد نکنه. حالا که بهش فکر می کنم شنیدن همه اون بحث ها و جدل ها فقط برای من اینو داشته که دو طرف رو بیشتر بشناسم، اینکه هرکس روی چه مواردی حساسه، تو عصبانیت چیکار میکنه، از چه رفتار هایی ناراحت میشه و... 

 

اما این وسط به نظرم یه سری چیز ها هم نادیده گرفته میشه. من وقتی حرف های دو طرف رو می شنوم با خودم یا اگر طرفین ازم نظری بخوان به اون ها میگم که اگر تو فلان رفتار و نمیکردی یا دوست دیگرمون فلان حرف رو نمی زد شاید این بحث ها پیش نمیومد ... اما هیچ وقت به این توجه نمیکنیم که یه سری احساسات این وسط نادیده گرفته شده.. اون دوستمون اگر اون حرف رو نزده شاید در اون لحظه احساس کرده باعث ناراحتی میشه یا با خودش فکر کرده من کوتاه بیام و... از این قبیل احساس ها و فکرها که اکثر ماها، در بحث های مون با دیگران، با خودمون داریم. 

 

واسه همینه که ما نمیتونیم در مقام قضاوت قرار بگیریم. و اصلا نمیتونیم لحظه ای خودمون رو جای دیگری قرار بدیم. احساساتی که در آدم ها شکل می گیره، حاصل هزار تا اتفاق و رویداد در گذر زمانِ که ما شاهد هیچ کدوم نبودیم و نمی تونیم توضیحی که یک نفر برای دفاع از خودش توی دعوا میده رو درک کنیم. اما... اگر درک کنیم احساسات آدمی چقدر حوزه نفوذش در تصمیمات زیاده، راحت تر برخورد میکنیم با اتفاقاتی که اطرافمون میوفته و کمتر ناراحت می شیم و کمتر توقع خواهیم داشت.

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

مهربان باشیم، با هرکسی که درگیر نبرد سختیه...

 

 آگی نمی تونه ظاهرش رو تغییر بده؛ پس شاید ما بتونیم نوع نگاه مون رو عوض کنیم...

 

 

از فیلم Wonder

 

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
الهی!
مرا از دنیا هرچه قسمت کرده ای
به دشمنان خود ده
و هر چه از آخرت قسمت کرده ای
به دوستان خود ده

که مرا تو بسی...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان