اینجا کسی است پنهان!

همچون خیال در دل...

قوطی ها

داستانی که احتمالا برای دهه شصتی ها خاطره است بیشترش :) احسان عبدی پور انقدر شیرین داستانش رو تعریف می کنه که  فکر می کنم حتی یک نوجوان دهه هشتادی هم ازش لذت می بره و بعد ها نوجوان های دهه نود یحتمل! 

 

+ بشویم:)

 

 

روی ترک موتور حسرت ها و نداشته ها و رویاهام تک چرخ میزنم تا روزی که توی یک گود دومتر در یک متر یک شهری در منتها الیه جنوب خوابم کنند... فقر فضیلت نیست ولی همانطور که در کتاب های فیزیک نیامده شتاب دویدنمان در بزرگسالی ارتباط مستقیم و بلاشکی دارد با حاصلضرب خلوت ها در رویاها در تمناهای اعماق جانمان، تقسیم بر سالهای تعویق و صبوری....

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

ازبه

عنوان مطلب نام کتابی از رضا امیرخانی است.

یکی از متفاوت ترین کتاب های دفاع مقدس و در مورد یک خلبان جانباز. کتاب مجموعه ای از نامه هاست از... به... 

اگر به کتاب هایی با این موضوع علاقه مند نیستید هم توصیه می کنم این یکی رو بخونید. 

 

عجیب نیست که من عاشق رضا امیرخانی ام... از بس که این بشر متفاوته *_*

چقدر زاویه های قشنگی داره نگاهش به داستان های مختلف.

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

خدای کشتار و برداشت من!

نمایشنامه خدای کشتار خیلی روان و خیلی ساده است اما در عین حال خیلی عمیقه! در حین خوندن نمایشنامه نباید دنبال دیالوگ خوب و تاثیرگذار باشید چون اصلا پیدا نمی کنید. دیالوگ ها شبیه مکالمات ساده ی روزمره ی هزاران انسان شبیه ماست. اما نکته اش دقیقا همینجاست که ما با همین مکالمات ساده ی روزمره مون در لحظه هایی خاص ممکنه دل کسی رو بشکنیم. ممکنه کسی رو شاد کنیم و...

 

خدای کشتار واقعیت تلخ زندگی همه ماست.. توی این عصر تظاهر! حتما خیلی از ماها در شرایطی به چیزی تظاهر کردیم که نبودیم و دوست داشتیم باشیم. اما شرایط همون قدر خوب و ایده آل باقی نمونده و ما هم کم آوردیم توی تظاهر کردن و خود واقعی مون رو نشون دادیم. گاهی نتیجه خوب بوده گاهی بد. اما نگاه عمیق تر به داستان اینه که خود حقیقی ما در برابر رویدادها چقدر موفق عمل میکنه؟!

 

ما تظاهر می کنیم چون نظر دیگران برامون مهمه. برامون مهمه که بهمون بگن روشن فکر، عاقل، مسئولیت پذیر و.. هزاران صفت از این دست! اما به قول نادر ابراهیمی « مطلقا مهم نیست که دیگران مارا چگونه قضاوت می کنند. بلکه مهم این است که ما در خلوتی سرشار از صداقت و در نهایت قلبمان خویشتن را چگونه داوری می کنیم؟»

 

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

جهت تقویت روحیه :)

+ بشنویم :)

 

 

 

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

یا رفیق من لا رفیق له

پروردگارا...

تو نیکوکاری و ما بدکارانیم، به زیبایی آنچه نزد توست از زشتی آنچه پیش ماست درگذر، پروردگارا، کدام جهلی است که جود تو گنجایش آن را نداشته باشد و کدام زمان، طولانی‌تر از مهلت دادن توست، در کنار نعمت‌هایت ارزش اعمال ما چیست؟ چگونه اعمال خود را بسیار انگاریم تا با آن‌ها با کرمت برابری کنیم؟ 

 

 

از دعای ابوحمزه ثمالی

۰ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

عدالت می‌میرد و ظلم و مکر می‌ماند...

آن‌ها سه تن‌اند که می‌میرند. یکی برای ظلمش، یکی برای مکرش و یکی برای عدالتش. ولی نه، حالا پس از قرن‌ها می‌دانیم واقعا چه شد. در عمل، ظالم و مکار جان به در بردند و تنها سوّمی بود که فرقش شکافت. بلی؛ عدالت می‌میرد و ظلم و مکر می‌ماند. این شروع خوبی است؟

 

 


از نمایشنامه مجلس ضربت زدن نوشته بهرام بیضایی

۳ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

پنت هوس

معمولا بعد از شنیدن کلمه پنت هوس ، ذهن میره به سمت آخرین طبقه برج ها که مختص افراد متمول جامعه و آقازاده هاست. با ویوی عالی و متراژ بالا و خلاصه هرچه خوبان همه دارند او یکجا دارد :)  اما در حقیقت این واژه ریشه در چه و در کجا دارد؟ 

 

خیلی سال پیش که در اروپا آپارتمان سازی رونق گرفته بود ، طبقه آخر آپارتمان ها یا اصطلاحا زیرشیروانی ها، به دلیل کمبود امکانات، تاسیسات و سرویس بهداشتی و حمام نداشت. و همین موضوع باعث شده بود که این فضا ها در اختیار قشر ضعیف تر جامعه قرار بگیره. از طرفی بخشی از این قشر ضعیف  رو نقاش ها تشکیل می دادند. هر چند که این خانه ها تاسیسات نداشتند اما به دلیل ارتفاع آپارتمان ها، دید و منظر جذاب تر و مناسب تری داشتند. به تدریج و با گذر زمان، نام نقاش ها روی این خانه ها ماندگار شد و پنت هوس نام گرفت.

 

بعد ها با گسترش تکنولوژی به این خانه ها، تاسیسات و سرویس بهداشتی و حمام الحاق شد.  از این پس این خانه ها به دلیل منظر بهتری که داشت بیشتر مورد توجه اقشار دارا و متمول جامعه قرار گرفت و رفته رفته نقاش ها جای خود را به آن ها دادند.

 

و امروزه دیگه کمتر کسی میتونه توی این خونه ها زندگی کنه!! 

 

 

 

پ ن: ما در روزمره مون از کلمات بسیاری استفاده می کنیم که معناشون در گذر زمان تغییر کرده و گاها مثل این واژه معنا و مفهوم متضادی گرفته. و این خیلی جالبه!! اینکه گاها کلمات هم با گذر زمان و تاثیراتی که از رویداد ها می گیرن دگرگون میشن و تغییر میکنن.

ما که آدمیزادیم!!!

۳ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

چَشمِ تو...

+ بشنویم :)

 

 

 

 

در دو چَشمِ تو نشستم 

به تماشایِ خودم

 

که مگر حالِ مرا

چَشمِ تو تصویر کند

 

سید تقی سیدی

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت...

بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم 

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

 

در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

 

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت خود خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

 

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فروریخته در آب 

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ 

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آید، تو به من گفتی 

« از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب، آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از شهر سفر کن!»

 

با تو گفتم « حذر از عشق؟ ندانم

سفر از پیش تو؟  هرگز نتوانم

نتوانم

 

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد 

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم...»

 

باز گفتم که «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم »

 

اشکی از شاخه فروریخت

مرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت...

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشف تو خندید!

 

یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم، نرمیدم

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

نه گرفتی دیگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

بی تو اما،  به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

 

 

فریدون مشیری

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

من خود بلای خویشم... از خود کجاگریزم؟!

 

پ ن: کوچه پس کوچه های پشت بازار کرمان 

پ ن 2: شاید کمی دلتنگ...

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
الهی!
مرا از دنیا هرچه قسمت کرده ای
به دشمنان خود ده
و هر چه از آخرت قسمت کرده ای
به دوستان خود ده

که مرا تو بسی...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان