پنجشنبه ۷ آذر ۹۸
ما ملتی هستیم درد آشنا؛ اما نه به درد، تن سپرده و خو کرده.
حکایت، همان حکایت قدیمی پرنده است و قفس؛ پرندهی بسیار آشنا با قفس؛ اما نه معتاد به قفس، و نه شوکت باغ از یاد برده، و نه تن به دیوارهی قفس کوبیدن را دمی فرونهاده؛ گرچه در لحظههایی چنین مینماید که خستگی، به نشستن و آب از آبدان قفس نوشیدن و ارزن از دانهدان قفس برچیدن را برجنگیدن به خاطر آزادی ترجیح داده است؛ اما ما ملتی هستیم با هشیاریهای تاریخی شگفت انگیز، و به همین سبب، آن دانه برچیدنها و سر در آبدان فرو بردنها نیز تصویریست نه عین واقع، که غفلت پرنده باز کهنه کار را میطلبد نه آب و دانهی بیشتر را در پناه رفاه قفس...
از مقدمهی کتاب درحد توانستن نادر ابراهیمی