روزی که این عکس را ثبت کردم؛
روزی که یک هفته بعدش دانشگاه ها تعطیل شدند و ما روانه خانه و دیارمان...
هیچ فکرش را نمی کردم چنین خواهد شد...
توصیه کردند، درخانه بمانیم.
ماندیم
اوایل َش شاید با اندکی خوشحالی ته دلمان
حالا اما غمگینیم از این پرهیز و این دوری...
غمگین تریم از اینکه اگر این پرهیز و این دوری نباشد، شاید ما هم نباشیم...
این کویید نوزده بدجوری سیلی زد به صورتمان که آی، فراموشت شده زندگی کردن یعنی چه... قدردانستن یعنی چه...
حالا باخودم می گویم، بیشتر حافظ بخوان.. بیشتر موسیقی گوش کن.. بیشتر کتاب بخوان.. بیشتر مهربان باش.. بیشتر باوجدان رفتار کن.. بیشتر ببخش.. بیشتر دوست بدار.. بیشتر و بیشتر و بیشتر... نکند روزی برسد که حسرت بهتر زندگی کردن را داشته باشم...
پ ن: بزرگداشت حافظ است امروز.
چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند...