هر چقدر زمان بگذره، هر اتفاقی که بیوفته، تنها چیزی که برامون می مونه؛ دلتنگیِ...
هر چقدر زمان بگذره، هر اتفاقی که بیوفته، تنها چیزی که برامون می مونه؛ دلتنگیِ...
این کتاب به جرئت اولین کتاب انگیزشی است که برایم جالب بود. این کتاب اصلا پر نیست از کلمات سخت و مفاهیم دشوار فلسفی و روانشناسی، بلکه یک تجربه شخصی است از یکسال تلاش برای شادتر بودن. که طعم بعضی از این تجربه هارا خودمان هم گاها در زندگی چشیده ایم. اینکه یک نفر دیگر هم در یک جای دیگری از این جهان، همان احساس ها را داشته که من هم زمانی داشته ام؛ احساس خوشایندی داشت.
خیلی راحت میشد انرژی مثبت و خوبی که نویسنده برای نوشتن کتاب گذاشته است را از سطر سطر کتاب دریافت و تنها با خواندن آن شادتر بود! متن کتاب خیلی روان و صمیمی بود و در دوازده فصل تشکیل شده از دوازده ماه سال بود؛ که در هر ماه تصمیماتی برای شادتر بودن گرفته می شد و در نهایت نتایج آن بررسی و گزارش می شد...
در خستگی و کلافگی این روزها، احساس افسردگی داشتم و خب خواندن این کتاب یک انگیزه و انرژی خوبی بود که از آن حال و هوا پرتم کند بیرون! و یادم بیاورد که بس است این خودخوری و تشویش و کلافگی... بیا تمامش کنیم...
تصمیم گرفتم تمامش کنم و سعی کنم شادتر باشم. نمیخواهم یک پروژه شادی بنویسم. نه! فقط میخواهم به بعضی توصیه هایش مثل " مریم باشم" و "آنطوری که میخواهم احساس کنم، رفتار کنم" و "از مراحل انجام کار لذت ببرم" ، عمل کنم! این سه توصیه را خیلی وقت ها تجربه کرده ایم همه مان؛ اما تاحالا به عنوان یک عملی که می توان با انجامش شادتر بود به آن نگاه نکرده ایم، یا شاید من نکرده ام:))
پ ن: کتاب پروژه شادی - نوشته گریچن رابین - ترجمه آرتمیس مسعودی - انتشارات آموت
آخر هفته ها در دورهمی، مهران مدیری از مهمانانش می پرسد:« اگر در کشور مقامی داشتید چه قانونی برای بهبود اوضاع امروز ایران وضع می کردید؟ » من فکر می کنم این سوال اشتباه است... با قانون وضع کردن و اجبار چیزی درست نمی شود... آدم ها باید فکر و ذهن شان را تغیر دهند... و این اتفاق باید از پایین به بالا برسد.. یعنی نخست بایستی تفکر و دیدگاه مردم ما درست شود تا برسد به بالا و مسئولان. خدا هم در کتابش گفته « إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ » خداوند سرنوشت هیچ قوم( و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند...!
در طول تاریخ اما دیده ایم کسانی را که زمینه تغییر را ایجاد می کنند، برای رسیدن به آن تلاش می کنند و خیلی وقت ها هم به روز تغییر می رسند... اما چیزی که در اکثریت این انسان ها نادیده گرفته می شود، تغییراتی است که در گذر زمان و از پس رنج ها و سختی ها و دردهای روزهای مبارزه برخواسته است... چیزی شبیه عقده که از روز تغییر به بعد سر باز می کند و فرو میریزد... و همین عقده گشایی ها مرضی دیگر می شود برجامعه و مشکلات دیگری پدید می آورد.
اگر شما هم این روزها حالتان خوب نیست و دلگیرید از خیلی چیزاها، اگر رنج و سختی از زمین و زمان برایتان می بارد... اگر ناراضی هستید؛ یادتان نرود که باید مراقب خودتان باشید. مراقب افکار و عقایدتان باشید... درد این روزها را همین حالا التیام بدهید و نگذارید عقده شود. رها کنید این خشم و بیم و اندوهی که این روزها درگیرمان کرده... که مبادا آیندگان به سرنوشت ما و گذشتگان ما دچار شوند... اساسا تاریخ تکرار می شود اگر درس هایش را فرا نگیریم.
نادر ابراهیمی جایی می نویسد: «ما می خواهیم زمانه را عوض کنیم. تا عوض کردنش هم مدت ها، در راه خواهیم بود. راه را با غم و خشم و بیم بگذرانیم که چه؟! شاید اصلا اگر با خشم و اندوه به نقطه تعویض برسیم، دیگر لایق عوض کردن زمانه نباشیم...»
یک. سیستم طراحی کردن که استاد بتونه فایل، عکس، ویدیو و یا هر چیزی رو باز کنه و تصویری به دانشجو آموزش بده. بعد استاد از این آپشن استفاده نمیکنه و جداگانه ویدیو ضبط می کنه و توی گروه واتس اپ می فرسته. بهش میگیم استاد یا رو سیستم تصویری درس بده یا فایل های تصویری رو تو واتس اپ بفرست که کلا نیایم تو سیستم. میگه نه من هر دو روش رو انجام میدم چون سیستم حضور غیاب داره. شما هم دوبار بشنوید بیشتر یاد میگیرید. میگیم استاد داری میگی لوله فلان این شکلی تو دیوار آجری قرار میگیره عایق ها اینجان و... خب من تا نبینم که نمی فهمم چی میگی که حالا دوباره و سه بارش یادگیری رو افزایش بده. میگه جلسه آینده کلاس ساعت 12:30پنجشنبه !!!!!
دو. از صحبت های استاد متوجه شدیم ایشون این درس رو با یه دانشگاه دیگر هم داره، و همزمان این دو کلاس رو برگزار می کنه تا نخواد دوبار یه مطلب رو تکرار کنه!!! بعد از منِ دانشجو توقع داره دوبار به حرفاش گوش بدم تازه یه بارش هم نمی فهمم چی میگه :llll
سه. بیست دقیقه است صداش قطع شده، هر چی تو سیستم و تو واتس اپ می گیم استاد صدات قطعه توجهی نمی کنه و در نهایت آخر کلاس میگه " خب من که این فایل ها رو براتون می فرستم انقدر نگید صدا قطعه" !!!! ما هیچ ما نگاه :llll
چهار. استاد دیگری، با تصویر آموزش میده و خوب هم آموزش میده همه دانشجو ها راضی، در حین کلاس 60 بار سیستم قطع میشه :lll
پنج. حالا ما اینترنت داریم کلاسا رو با کمترین کیفیت ممکن شرکت می کنیم، در نهایت هم یه جوری امتحان میدیم و ترم ماس مالی میشه؛ اون بنده خدایی که وسع خرید بسته اینترنتی نداره اون بنده خدایی که اصلا گوشی هوشمند نداره که کلاسارو شرکت کنه چه گناهی کرده؟ بعد دم از عدالت هم میزنن... خب این کلاس های مجازی نقض عدالت آموزشیه... اَه
التماس عمل!!!
چقدر حرف؟ یکمم عمل کنیم...
پ ن: فشار قرنطینه رو با این سطح پایین از عملکردتون در کنترل بحران بیشتر نکنید!!
از کتاب امشب کنار غزل های من بخواب نوشته افشین یداللّهی
پ ن: همیشه دوست داشتم کتاب ها و شعر هایی که دوست دارم رو با صدای خودم منتشر کنم؛ نمیدونم چقدر استعداد، صدا و هنرش رو دارم ولی خب دوست دارم یاد بگیرم حداقل... اگر با شنیدنش خاطرتون آزرده شد منو ببخشید..
پ ن2: با نظر هاتون خوشحالم می کنید :)) ممنونم.
توی این سال ها خیلی برام پیش اومده که دو تا از دوستام با هم بحث و دعوا داشته باشن و هر کس به اندازه سهم خودش از من توقع داره طرف اونو بگیرم. ولی من همیشه حرفم این بوده که من با هر دو طرف دوستم و این مسئله رو باید بین خودشون حل کنند. هرچند که همیشه حرف دو طرف رو شنیدم و گاهی پیش خودم قضاوت شون کردم اما خب سعی کردم تاثیری در روابط م باهاشون ایجاد نکنه. حالا که بهش فکر می کنم شنیدن همه اون بحث ها و جدل ها فقط برای من اینو داشته که دو طرف رو بیشتر بشناسم، اینکه هرکس روی چه مواردی حساسه، تو عصبانیت چیکار میکنه، از چه رفتار هایی ناراحت میشه و...
اما این وسط به نظرم یه سری چیز ها هم نادیده گرفته میشه. من وقتی حرف های دو طرف رو می شنوم با خودم یا اگر طرفین ازم نظری بخوان به اون ها میگم که اگر تو فلان رفتار و نمیکردی یا دوست دیگرمون فلان حرف رو نمی زد شاید این بحث ها پیش نمیومد ... اما هیچ وقت به این توجه نمیکنیم که یه سری احساسات این وسط نادیده گرفته شده.. اون دوستمون اگر اون حرف رو نزده شاید در اون لحظه احساس کرده باعث ناراحتی میشه یا با خودش فکر کرده من کوتاه بیام و... از این قبیل احساس ها و فکرها که اکثر ماها، در بحث های مون با دیگران، با خودمون داریم.
واسه همینه که ما نمیتونیم در مقام قضاوت قرار بگیریم. و اصلا نمیتونیم لحظه ای خودمون رو جای دیگری قرار بدیم. احساساتی که در آدم ها شکل می گیره، حاصل هزار تا اتفاق و رویداد در گذر زمانِ که ما شاهد هیچ کدوم نبودیم و نمی تونیم توضیحی که یک نفر برای دفاع از خودش توی دعوا میده رو درک کنیم. اما... اگر درک کنیم احساسات آدمی چقدر حوزه نفوذش در تصمیمات زیاده، راحت تر برخورد میکنیم با اتفاقاتی که اطرافمون میوفته و کمتر ناراحت می شیم و کمتر توقع خواهیم داشت.
توالی چند رویداد، تصویری از آینده رو در ذهنم ساخت که خیلی دوست داشتنی بود. هرچند فقط تصویر دوست داشتنی بود؛ حسی که بهم می داد، غربت عجیبی داشت. شبیه کسی که همه چیز رو ترک می کرد... حتی خودش رو. غمگین بود... تنها بود... ولی دوست داشتنی بود...
کرونا؛ خانه نشینی و بحران خود شناسی
بعد از خواندن مطلب بالا به این فکر کردم که، بله!!! درست می گوید؛ ما جماعت چشم و هم چشم کنی هستیم. برایمان مهم است فلان فامیل بگوید عجب خانه ی بزرگِ زیبایی ولی برایمان مهم نیست که در آن خانه احساس راحتی کنیم.
بیشتر از اینکه خودمان را مهم بشماریم، دیگران را ارجح میدانیم... و همین مشکلات بعدی را در پی خواهد داشت. همین که این روزها که به اجبار، خانه نشین شده ایم و نمیتوانیم در خانه با حس آرامش بمانیم، یکی از عمده مشکلات ناشی از عدم مهم شمردن خود است. شاید الان هم خیلی ساده از این چشم و هم چشمی عبور کنیم و درک نکنیم که چه تاثیر عمیقی در فرهنگ ما گذاشته است و همین تاثیرات به طبع در نگاه ما به اتفاقات اطراف و توقعات ما در زندگی هم موثر است.
وقتی من به عنوان یک شهروند خانه ای می سازم با معماری رومی (که حتی رومی هم نیست) فقط و فقط برای اینکه جلوی فلان فامیل و همسایه کم نیاورم، وقتی تابلوی نقاشی اثر فلان نقاش بزرگ را در نشیمن قرار میدهم تا چشم خواهر شوهر را در بیاورم در حالی که اصلا نمیدانم نام این سبک نقاشی چیست و چه حرفی و تفکری پشت آن است، وقتی کتابخانه ام را پر میکنم فقط برای اینکه نشان دهم انسان فرهیخته ای هستم و حتی به یک کلمه از حرف های نویسندگان کتاب اعتقاد هم ندارم چه برسد به عمل، به فرهنگ و هنر متاثر از آن خیانت کرده ام. بله! خیانت. خیانتی حتی شنیع تر از خیانت انسان به انسان.
هر اتفاقی که در هر روزی از زندگی مان می افتد، متاثر از نگاه ما به زندگی و فرهنگی است که می سازیم. بنابراین برای ساخت روز های بهتر باید از خودمان شروع کنیم. [کاری از مسئولان ساخته نیست]..
پ ن: در این میان البته هستند کسانی که حقیقتا برای فرهنگ و هنر ایران تلاش ها کرده اند و می کنند. و هستند کسانی که شاید کاری از دستشان برنیامده اما حداقل عامل مخرب هم نبوده اند. اما بیشتر مان دانسته یا نادانسته کمک کرده ایم به این سراشیبی زوال.
برای هر عملی عکس العملی مساوی با آن، خلاف جهتش وجود دارد.
شاید این روزا، نتیجه بدی هامونه...