پنجشنبه ۲۲ مهر ۰۰
صبح خواب افتاده بود و قبل رفتن همسرش سرکار، ندیده بودش و ازش خداحافظی نکرده بود... و حالا دیگه همسری نیست... همسری که حتی به سرکارشم نرسید...
کی میدونی کِی آخرین باره؟
صبح خواب افتاده بود و قبل رفتن همسرش سرکار، ندیده بودش و ازش خداحافظی نکرده بود... و حالا دیگه همسری نیست... همسری که حتی به سرکارشم نرسید...
کی میدونی کِی آخرین باره؟
بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته ام
ای همه سقف و ستون و همه آبادیِ من...
حسین منزوی
دلم می خواست خانه ات باشم
که از خستگی هایت به من برگردی...
حمید سلیمی
هیچ آدمی جور خاصی نیست. این ماییم که بعضی ها رو یه جور خاصی می بینیم. حس و حالمون کنارشون متفاوت تره از حس حالی که کنار بقیه داریم...